جزئیات
بیشتر بخوانید
دختر کوچکی با مادرش در کلیسا بود که احساس کرد، حالش بد شده است. گفت: "مامان، می تونیم حالا بریم؟" مادر گفت: "نه." "خب، فکر میکنم حالم بد است." "پس از درب جلویی، برو بیرون، تا پشت کلیسا، پشتِ بوته، آنجا کارت را بکن." بعد از حدود دو دقیقه، دختر کوچک به صندلی خود بازگشت. مادرش پرسید: "مگر حالت بد نبود؟" دخترک پاسخ داد: "بله." "خب، چطور توانستی تا پشت کلیسا بروی و به این سرعت برگردی؟" [...]