جستجو
فارسی
 

گالای سبزترین قهرمانان، قسمت ۲۸ از یک مجموعه چند قسمتی

جزئیات
بیشتر بخوانید
از اتاقم می توانم سراسر جنگل را ببینم. [...] و همه اشخاص- پرنده هر روز می آیند و نان من را می خورند. اول که آمدم، برایم نان نخریدند. من به آنها کوکی های وگان "لاوینگ هات" را دادم. آنها همه را خوردند، عشق، عشق، و همدیگر را صدا کردند: "هی! بیایید، بیایید، بیایید." [...] و من گفتم: "متاسفم. امروز نان ندارم، اما مقداری کلوچه دارم." آنها گفتند: "باشه، خیلی ممنون." (وای!) و آنها شیرینی ها را دوست داشتند. آنها بیشتر می خواستند. چون می‌گفتند نان را همه جا می‌توانند داشته باشند، اما این‌طور کلوچه، نه.
بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (28/28)